هر شکن در زلف تو از مشک دالی دیگرست


هر شکن در زلف تو از مشک دالی دیگرست

هر شکن در زلف تو از مشک دالی دیگرست


هر نظر از چشم تو سحر حلالی دیگرست

هر نظر از چشم تو سحر حلالی دیگرست
هر نظر از چشم تو سحر حلالی دیگرست
ناید اندر وصف کس آن چشم و زلف از بهر آنک
ناید اندر وصف کس آن چشم و زلف از بهر آنک
ناید اندر وصف کس آن چشم و زلف از بهر آنک
در خیال هرکس از هریک خیالی دیگرست
در خیال هرکس از هریک خیالی دیگرست
در خیال هرکس از هریک خیالی دیگرست
هرچه دل با خویشتن صورت کند زان زلف و چشم
هرچه دل با خویشتن صورت کند زان زلف و چشم
هرچه دل با خویشتن صورت کند زان زلف و چشم
عقل دوراندیش گوید آن مثالی دیگرست
عقل دوراندیش گوید آن مثالی دیگرست
عقل دوراندیش گوید آن مثالی دیگرست
هرکسی زان چشم و زلف اندر گمانی دیگرند
هرکسی زان چشم و زلف اندر گمانی دیگرند
هرکسی زان چشم و زلف اندر گمانی دیگرند
وان گمانها نیز از هریک محالی دیگرست
وان گمانها نیز از هریک محالی دیگرست
وان گمانها نیز از هریک محالی دیگرست
گرچه در عین کمالست از نکویی گوییا
گرچه در عین کمالست از نکویی گوییا
گرچه در عین کمالست از نکویی گوییا
از ورای آن کمال او کمالی دیگرست
از ورای آن کمال او کمالی دیگرست
از ورای آن کمال او کمالی دیگرست
من به حالی دیگرم از عشق او هر لحظه ای
من به حالی دیگرم از عشق او هر لحظه ای
من به حالی دیگرم از عشق او هر لحظه ای
زانکه او در حسن هر ساعت به حالی دیگرست
زانکه او در حسن هر ساعت به حالی دیگرست
زانکه او در حسن هر ساعت به حالی دیگرست